• وبلاگ : من ودنيا
  • يادداشت : درست است
  • نظرات : 2 خصوصي ، 4 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + مسعود 
    پسر به دختر گفت اگه يه روزي به قلب احتياج داشته باشي اولين نفري هستم كه ميام تا قلبمو با تمام وجودم تقديمت كنم.دختر لبخندي زد و گفت ممنونم.
    تا اينكه يك روز اون اتفاق افتاد..حال دختر خوب نبود..نياز فوري به قلب داشت..از پسر خبري نبود..دختر با خودش ميگفت :ميدوني كه من هيچوقت نميذاشتم تو قلبتو به من بدي و به خاطر من خودتو فدا كني..ولي اين بود اون حرفات..حتي براي ديدنم هم نيومدي...شايد من ديگه هيچوقت زنده نباشم.. آرام گريست و ديگر چيزي نفهميد...
    چشمانش را باز كرد..دكتر بالاي سرش بود.به دكتر گفت چه اتفاقي افتاده؟دكتر گفت نگران نباشيد پيوند قلبتون با موفقيت انجام شده.شما بايد استراحت كنيد..درضمن اين نامه براي شماست..!
    دختر نامه رو برداشت.اثري از اسم روي پاكت ديده نميشد. بازش كرد و درون آن چنين نوشته شده بود:
    سلام عزيزم.الان كه اين نامه رو ميخوني من در قلب تو زنده ام.از دستم ناراحت نباش كه بهت سر نزدم چون ميدونستم اگه بيام هرگز نميذاري كه قلبمو بهت بدم..پس نيومدم تا بتونم اين كارو انجام بدم..اميدوارم عملت موفقيت آميز باشه.(عاشقتم تا بينهايت)
    دختر نميتوانست باور كند..اون اين كارو كرده بود..اون قلبشو به دختر داده بود..
    آرام اسم پسر را صدا كرد و قطره هاي اشك روي صورتش جاري شد..و به خودش گفت چرا هيچوقت حرفاشو باور نكردم...
    پاسخ

    چه زيبا ولي جواب سوالم چي شد پس
    + مسعود 
    نمي دونم
    داشتمش
    پاسخ

    برو بخواب من که دارم ميرم
    سلام. وبلاگ خوبي دارين.ممنون ميشم به منم سر بزنيد و در صورتيکه تمايل داريد لينکم کنيد و بهم اطلاع بدين.ياعلي
    + مسعود 
    مي خواستم که از تو بگويم، نفس نبود
    آتش گرفته بود وُ مرا ، راه ِ پس نبود
    بعد از هجوم وحشي ِ آن تند باد زشت
    دور و برم به جز تلي از خار و خس نبود
    ديدم که از جماعت ياران ِ نيمه راه
    حتي براي طعنه زدن ، هيچ کس نبود
    در، باز بود وُ وسعت پرواز، دلفريب
    اما مجال ِ پرزدنم از قفس نبود
    سوزانده بود روح مرا هُرمي از عطش
    از جام چشم هاي تو يک جرعه بس نبود
    *
    شايد که اشتباه و عجولانه بوده عشق
    شايد که کودکانه ، وليکن هوس نبود
    مي ترسم از ادامه ي راهي که ديگران
    رفتند و در نهايت ِ آن هيچ کس نبود
    پاسخ

    اين شعر از کيست؟بسي زيبا بود ودلنشين.ميشه جواب سئالمو بدي؟