سفارش تبلیغ
صبا ویژن

////////////

بچه من می خوام برم کاری باری ندارین دیگه که


[ یکشنبه 92/12/25 ] [ 11:55 عصر ] [ ملیکا.ا.سامانی ] [ نظر ]

بای

باییییییییییییییییییییییی شاید تاااااا


[ یکشنبه 92/12/25 ] [ 11:49 عصر ] [ ملیکا.ا.سامانی ] [ نظر ]

عجب صبری خدا دارد!

عجب صبری خدا دارد!


اگرمن جای او بودم


همان یک لحظه ی اول


که اول ظلم را می دیدم از مخلوق بی وجدان


جهانرا با همه زیبایی وزشتی


بروی یکدگر،ویرانه می کردم


عجب صبری خدا دارد!


اگر من جای او بودم


که در همسایه ی صدها گرسنه،چند بزمی گرم عیش و نوش می دیدم


نخستین نعره ی مستانه را خاموش آندم بر لب پیمانه می کردم


عجب صبری خدا دارد!


اگر من جای او بودم


که می دیدم یکی عریان ولرزان،دیگری پوشیده از صد جامه ی رنگین


زمین وآسمانرا واژگون،مستانه می کردم


عجب صبری خدا دارد!


اگر من جای او بودم


بگرد شمع سوزان دل عشاق سر گردان


سرا پای وجود بی وفا معشوق را پروانه می کردم


عجب صبری خدا دارد!


اگر من جای او بودم


بعرش کبریایی، با همه صبر خدایی


تا که می دیدم عزیز نا بجایی، ناز بر یک ناروا خاری می فروشد


گردش این چرخ را وارانه،بی صبرانه می کردم


عجب صبری خدا دارد!


چرا من جای او باشم


همین بهتر که او خود جای خود بنشسته و،تاب تماشای تمام زشتکاریهای این مخلوق را دارد!


وگرنه من بجای او چو بودم


یک نفس کی عادلانه سازشی


با جاهل و فرزانه می کردم


عجب صبری خدا دارد


استاد معینی کرمانشاهی


[ یکشنبه 92/12/25 ] [ 11:46 عصر ] [ ملیکا.ا.سامانی ] [ نظر ]

دلم هوس یک دوست قدیمی کرده

دلم هوس یک دوست قدیمی کرده


یک رفیقِ شش دانگ


یک آرامِ دل ،


کسی که امتحانش را در رفاقت پس داده


و دیگر محک زدن و زیر و رو کردنی در کار نباشد


رفیقی که


من نگویم و او بشنود...


بخندم و حجــم بغضم را در خنده ام ببیند...


رفیقی که بگویمش برو ، اما بماند


که نرود ،


وقتی ماندنش آرامم می کند


نیســت...(!)


[ یکشنبه 92/12/25 ] [ 11:46 عصر ] [ ملیکا.ا.سامانی ] [ نظر ]

من این پاین

ای خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا من این پاین تنهام مددی رسان


[ یکشنبه 92/12/25 ] [ 11:45 عصر ] [ ملیکا.ا.سامانی ] [ نظر ]
<      1   2   3   4   5   >>   >