رفتم
رفتم ، مرا ببخش و مگو او وفا نداشت
راهی بجز گریز برایم نمانده بود
این عشق آتشین پر از درد بی امید
در وادی گناه و جنونم کشانده بود
رفتم ، مرا ببخش و مگو او وفا نداشت
راهی بجز گریز برایم نمانده بود
این عشق آتشین پر از درد بی امید
در وادی گناه و جنونم کشانده بود
تابلو نقاش را ثروتمند کرد
شعر شاعر به چند زبان ترجمه شد
کارگردان جایزه ها را درو کرد
ولی هنوز
سر همان چهار راه کفش واکس میزند کودکی که بهترین سوژه بود...
قــدیــــم هــا،همــه چیـــز بـــوی مـــاندن می داد!
حـــتی بیســـکوییت هــا هـم " مـــــادر " بـودند!
امــا؛ حـالا حـتی بیســکوییت هــا هـم " Hi-bye " شـده اند...!!!
زن جنــس عجـــیبــی اسـتـــــ !
چــشمــ هــایــش را کــه مــی بنــدی ،
دیــد دلــش بــیشتــر مــی شــود...
دلــش را کــه مــی شــکنــی ،
باران لــطـافتـــ از چــشمــ هــایش ســرازیــر...
انــگار درسـتــــ شــده تــا...
روی عـشـق را کــم کــند...
دمش گــــــــــــرم باران را می گویم به شانه ام زد و گفتـــــ: خسته شدی! امروز را استراحت کـــن مـــــن به جایتــــ می بارم...