سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ادامه مطلب قبلی

من دیده‌ام که آدمی اشک می‌ریزد و دیگران با دستپاچگی و ناراحتی به او نگاه می‌کنند، ممکن است کسی دستمالی پیش آورد، اما هرگز کسی آغوش نمی‌گشاید!

من همه را در آغوش می‌گیرم. فقط به من نزدیک شوید و ببینید که چگونه با آغوش باز شما را لمس خواهم کرد.
از لمس کردن، از احساس کردن و از ابراز احساسات خود نهراسیم. راحت‌ترین کار دنیا این است که آنچه هستیم باشیم و آنچه را که احساس می‌کنیم نشان دهیم. دشوارترین کار دنیا این است که آنچه باشیم که دیگران می‌خواهند باشیم.

بسیاری از دانشجویان کلاس عشق، سگ‌ها و بچه‌هایشان را به کلاس می‌آورند. زن جوانی می‌گفت:
“راستی خنده‌دار است، هیچ کس برای نوازش کردن یک بچه کوچک، یا دستی بر سر یک سگ غریبه کشیدن تردید نمی‌کند، اما گاه همین‌جا تک و تنها می‌نشینم، و در حالیکه برای نوازش می‌میرم کسی مرا نوازش نمی‌کند!”

وقتی حرفش تمام شد چهار دست و پا! از میان شاگردان گذشت و همه نوازشش کردند! نتیجه‌ای که این دانشجو گرفته بود این بود که شاید برای انسان ضروری باشد که حتی به بهای خجالت بگذارد آدم‌های دیگر نیازهایش را بدانند.

او می‌گفت:” هیچ یک از ما اعتماد نمی‌کنیم تا آدم‌های دیگر بدانند که دوست داریم دست محبتی بر سر ما بکشند یا دستی بر شانه‌ی ما بگذارند. چرا که می‌ترسیم همه چیز تحریف شود، بنابراین در تنهایی و انزوای جسمانی می‌نشینیم و بی‌مونس می‌مانیم.”

از لمس کردن، از احساس کردن و از ابراز احساسات خود نهراسیم. راحت‌ترین کار دنیا این است که آنچه هستیم باشیم و آنچه را که احساس می‌کنیم نشان دهیم. دشوارترین کار دنیا این است که آنچه باشیم که دیگران می‌خواهند باشیم.آغوشت را به سوی مهربانی باز کن! منبع سایت/www.labkhandezendegi.com


[ پنج شنبه 92/12/15 ] [ 2:46 صبح ] [ ملیکا.ا.سامانی ] [ نظر ]

آغوشت را به سوی مهربانی باز کن!

تنها یک “تو” وجود دارد و تنها تو به سبک تو عشق را حس می‌کند، می‌بخشد و پاسخ می‌گوید.

می‌توانید عشق خود را آن‌طور که می‌خواهید و احساس می‌کنید ابراز نمایید. مسئله احساس کردن عشق در خود و در دیگران است. همه‌ی زیبایی ماجرا در کشف همین عشق است. بین شما و انسان‌های دیگر…آغوشت را به سوی مهربانی باز کن!

وقتی می‌بینی که عشق
چگونه خود را در آدم‌های دیگر فاش می‌سازد،
نرم و شگفت‌انگیز…
پرده‌ای از روی احساس کنار می‌رود
و چیزی به آرامی و محتاطانه گشوده می‌شود.

فرهنگ‌ها در قبال ابراز آشکارانه‌ی عشق، طرز تلقی‌های متفاوتی دارند.
مثلا در خیلی از کشورها به بچه‌ها می‌آموزند که احساساتشان را بروز ندهند! و آن‌ها را در دل نگه دارند،
قهقهه خندیدن، یا اشک تلخ ریختن را نشانه‌های نابالغی می‌دانند!
به ما گفته‌اند یک خانم جوان درست و حسابی به صدای بلند نمی‌خندد!
مردها گریه نمی‌کنند! و زن‌هایی هم که گریه می‌کنند بسیار عاطفی و ضعیف هستند!
چه کسی چنین حرف‌هایی زده؟!
چرا باید دستور زندگی کردن را از دیگران بگیریم؟!

من همیشه گریه می‌کنم. در خوشحالی اشک شوق می‌ریزم، در غم گریه می‌کنم. وقتی جمله زیبایی را از زبان دانشجویی می‌شنوم اشک در چشمانم حقله می‌زند.

نکته‌ی مهم این است:
اگر احساسی دارید بگذارید دیگران هم بدانند که چنین احساسی در شما موج می‌زند. اگر احساس می‌کنید که می‌خواهید بخندید، بسیار خوب بخندید. اگر از گفته‌ی کسی خوشتان آمد به سویش بروید و با حرکتی محبت‌آمیز این را به او نشان دهید.

برای انسان پنهان کردن احساساتش غیر‌طبیعی است… اما اگر اینگونه از کودکی بیاموزد چنین خواهد کرد.
هر بار که به ایتالیا، به دیدار اقوامم می‌روم، آنگونه شیرین و گرم احساساتشان را ابراز می‌دارند که جای هیچ تردیدی برای عشق نمی‌گذارند. می‌فهمم و احساس می‌کنم که از دیدار و حضور من شادند.
باورتان نمی‌شود! من در میان فریادهای خوشحالی آن‌ها، در میان ابراز محبت آن‌ها، بغل کردن‌ها و بوسه‌ها و نوازش‌هایشان که همگی آری گفتن به احساسات آن‌هاست، گیر می‌افتم!!

نمی‌دانید چه شور و شعف زیبایی است. من در چنین محیطی بزرگ شده‌ام، خانواده‌ی من همیشه احساساتشان را نشان می‌دادند و آشکارا ابراز می‌کردند. اما قابل درک است برای آن‌هایی که به این رگبار احساسی عادت ندارند، این تجربه‌ها می‌تواند بیش از اندازه ترسناک باشد و حتی افسردگی بیافریند.

به لحاظ جسمانی، جدایی و فاصله‌ ما به عنوان انسان از این هم بیشتر است. انگار مسئله دانستن این است که چقدر می‌توانیم از دیگران فاصله بگیریم، نه اینکه چقدر به آن‌ها نزدیک شویم.
همین لمس کردن ساده می‌تواند ارتباطی به مراتب بیشتر از هر کلام و هر ابراز محبتی فراهم آورد. کسی را بغل کردن یا دست گذاشتن بر شانه‌ی کسی یعنی “من تو را می‌بینم” ، “من با تو احساس می‌کنم” ، “برای من مهمی”.

اما در بعضی از شهرهای آمریکا و بعضی کشورهای آسیایی این رفتارها را زشت تلقی کرده و مخالف شئونات اجتماعی می‌دانند و زن و مردی را که به این رفتارها تن داده‌اند جریمه می‌کنند! ا


[ پنج شنبه 92/12/15 ] [ 2:45 صبح ] [ ملیکا.ا.سامانی ] [ نظر ]

قانون جذب چیست؟

در عمل به نظر می‌رسد که وقتی ما با تمام وجود خواهان چیزی هستیم و تصمیم می‌گیریم که آن را حتما به دست بیاوریم، گویی ناگهان نیروهایی به کار می‌افتند تا ما را به هدف نزدیک کنند. اشخاصی به کمک می‌آیند، امکانهای تازه‌ای پدیدار می‌شوند، و جاده‌های بزرگی در مقابل چشمان ما گشوده می‌گردد. اما در مورد علت ایجاد این حالت عقاید گوناگونی وجود دارد.
بعضی‌ها آنچه را که ظاهرا به نظر می‌رسد پذیرفته‌اند. تصور کرده‌اند که در مغز ما آهنربایی است که چیزهای مفید را به خود جذب می‌کند!. بعضی گمان کرده‌اند که مغز، امواجی از خود ساطع می‌کند که امواج متناسب با خود را جذب می‌کند. عده‌ای نیز این را پذیرفته‌اند که کائناتی درکارند و آنها هستند که شرایط و موقعیت‌ها را سرراهشان قرار می‌دهند! (چیزی که در فیلم راز با عبارت “فرمانبردارم سرورم!” بسیار بر آن تاکید شد.) بر اساس همین برداشت‌ها فیلمی با عنوان “راز” ساخته شده است که احتمالا آن را دیده و یا کتابش را خوانده‌اید. باید گفت که وجود چنین امواجی در هیچ آزمایشگاه فیزیکی به اثبات نرسیده است. نیروی آهنربایی مغز و رفتار اینچنینی کائنات هم با اصول علمی سازگار نیست.
اما واقعا علت علمی چنین حالتی چیست؟

قانون جذب چیست؟
قانون جذب نیز مانند هر قانون دیگری برخاسته از تجارب بشری است. از پیدایش تمدن تاکنون، کسانی در رسیدن به هدف یا هدفهای خود توفیق پیدا می کرده اند، تا این که در قرن اخیر کسان دیگری پیدا شدند و با مطالعه رفتارها و خصوصیات آدمهای موفق سعی کردند با شیوه های علمی دریابند که چه عامل یا عواملی باعث موفقیت انسانها می شود.
در گذشته ها کسی برداشت درستی از این موضوع نداشت. بعضی خیال می کردند علت کامیابی افراد بخت و اقبال است. بعضی هم گمان می کردند که برای رسیدن به بعضی خواسته ها (مثلا خواسته های مادی) باید از وجدان و شرافت و انسانیت گذشت و به حقوق دیگران تجاوز کرد. اما با گذشت زمان عوامل ساده ای کشف شد که در موفقیت انسانها اثر کلی دارد. قانون جذب یکی از آن عوامل است.

قانون جذب به طور خلاصه این است:
شما هدف یا هدفهای زندگی خود را مشخص کنید و دقیقا بدانید که چه می خواهید و به ویژه اگر آنها را روی کاغذ بیاورید و در لزوم آنها فکر کنید تا مطمئن شوید و به هدفهای خود ایمان بیاورید ، به نظر می رسد که عواملی نامریی ناگهان به کار می افتند و راه را برایتان هموار میکنند و شما را به سوی موفقیت می رانند. چرا چنین است؟شبکه ذهنی
برای اینکه اساس قانون جذب روشن بشود چاره ای نداریم به جز این که به شبکه یا صافی یا فیلتر ذهنی RAS:Reticular Activating System اشاره ای داشته باشیم. مطلب را با ذکر مثال ساده ای آغاز می کنیم:
فرض کنید به مغازه میوه فروشی می روید تا چند کیلو نارنگی و پرتقال بخرید. پس از خرید وقتی به اتومبیلتان برمیگردید همسرتان می پرسد “راستی لیموترش هم داشت؟” شما پس از مکث نسبتا طولانی می گویید “راستش نمی دانم… اصلا توجه نکردم. حتما داشته. باید بروم ببینم” وقتی برای بار دوم به مغازه می روید، متوجه می شوید که جعبه لیموترش اتفاقا درست بین جعبه های پرتقال و نارنگی قرار داشته است، ولی شما به دلیل این که مثلا به آن احساس نیاز نمی کرده اید آن را به اصطلاح ندیده اید.
آیا چشم شما واقعا وظیفه خود را که همان دیدن باشد انجام نداده است؟ مسلما چنین چیزی قابل پذیرفتن نیست. زیرا نگاه شما در هنگام جست و جوی نارنگی و پرتقال، حتما چندین بار از روی لیموها نیز عبور کرده است. با وجود این متوجه لیموها نشده اید. توجیهی که امروزه از این مطلب میکنند چنین است که ذهن ما دارای صافی یا فیلتر خاصی است که تنها تصویرهای معینی می توانند از آن عبور کنند و تا چیزی از این صافی نگذرد قادر به درک آن نخواهیم بود. یعنی کافی نیست که چیزی در معرض دید ما قرار گیرد تا آن را ببینیم یا در حقیقت متوجع آن شویم.

نیاز ، علاقه ، انتظار
هنگامی که در خیابان قدم می زنیم، در هر گام میلیونها واحد اطلاعاتی از مقابل چشمانمان عبور می کند. ولی ما متوجه آنها نمی شویم. برای درک اشیاء شرایطی لازم است. مثلا باید آنها را لازم داشته باشیم. هنگام عبور از خیابان اگر گرسنه باشید ممکن است تابلو رستوران ها توجهتان را جلب کند. ممکن است وارد رستوران شوید و غذا سفارش دهید. در آن هنگام اگر کسی نشانی عکاسی را بپرسد ممکن است اظهار بی اطلاعی کنید، اما در هنگام خروج متوجه شوید که مغازه عکاسی درست در کنار رستوران قرار دارد.
چنان چه به چیزی نیاز داشته باشیم، به صورت خودکار این احساس را به ضمیر ناخودآگاه منتقل میکنیم و او شبکه ذهنی را فعال می کند تا هرچه را که به مطلب مورد نیاز مربوط می شود جذب کند و اجازه دهد تا آن مطلب وارد ذهن شود.
همچنین اگر چیزی را دوست داشته باشیم، باز هم ضمیر ناخودآگاه ما پیام را دریافت می کند و آن گاه شبکه ذهنی نسبت به آن موضوع خاص، حساس و فعال می شود. به عنوان مثال، اگر به نوع خاصی از موسیقی علاقه مند باشیم، هر خبر و یا آگهی کنسرت را که به آن نوع موسیقی مربوط بشود می بینیم و به آن توجه نشان میدهیم. این موضوع منحصر به حس بینایی و یا تصویر های دیداری نیست. در مورد صدا هم همین طور است. مثلا در هنگام قدم زدن در خیابان چه بسا به کسانی برمی خورید که سخت سرگرم بحث و گفت وگو هستند. اما شما یک کلمه از حرفهایشان را متوجه نمی شوید، زیرا صافی ذهنی که در زبان‌های بیگانه به آن RAS می‌گویند به آن اجازه عبور نمیدهد.

اساس قانون جذب
اساس قانون جذب همان فیلتر ذهنی است. این صافی اجازه نمی دهد که اطلاعات بیهوده و به دردنخور وارد ذهن شود. اگر پس از یک پیاده روی طولانی در خیابانهای تهران از شما بپرسند ” شما که توی خیابان بودید، آیا اتومبیل تویوتا هم دیدید؟” ممکن است گیج شوید و نتوانید جواب درستی بدهید، اما اگر قصد خرید اتومبیل داشته باشید، و اتفاقا تویوتا یکی از انتخابهای مهم شما باشد، آن وقت وضعیت فرق میکند. یعنی اگر اتومبیل موردنظر از کنارتان عبور کند دیگر نسبت به آن بی تفاوت نخواهید بود. در اینجا فیلتر ذهنی اجازه ورود اطلاعات را میدهد.

به عبارت دیگر وقتی برنامه ای در ذهنمان داشته باشیم و یا هدفی تعیین کرده باشیم که برایمان مهم باشد، ذهن ما هر چیزی را که با آن در ارتباط باشد جذب می کند. یک مسیر ، یک حرکت ، یک سخن ، یک شخص ، یک مغازه و… دقت کنید که تمام این عوامل برای شما به وجود نمی آیند! آن مسیر و یا آن مغازه آنجا هست، آن حرف زده خواهد شد و تمام عوامل در جریان خواهد بود چه شما هدف و برنامه ای داشته باشید چه نداشته باشید و حال که هدفی دارید تازه متوجه آنها میشوید! گویی که ناگهان می بینید راه های مهمی که شما را به هدفتان می رساند در جلوی پایتان قرار گرفته است!

باز هم مثالی دیگر
فرض کنیم قطعه زمینی در اختیار دارید و یک روز به فکر می افتید که در آن ساختمان سازی بکنید. همان روز با یکی از دوستان قدیمی که مهندس ساختمان است برخورد می کنید و او صحبتی را درباره ساختمان سازی آغاز می کند. موضوع را با او در میان می گذارید و او اطمینان می دهد که این کار عملی است. حتی می گوید که اگر پول کافی هم ندارید می توانید وام بگیرید، یا با کسی شریک شوید و یا پس از شروع، یک طبقه اش را پیش فروش کنید و امثال اینها. اطلاعات ارزشمند دیگری هم در اختیارتان می گذارد و قول می دهد که عملا کمکتان کند. ممکن است یاد این شعر بیفتید که “گاهی بساط عیش خودش جور می شود!” ولی اگر درست فکر کنید می بینید که همه اینها به شکلی با قانون جذب ارتباط دارد. شاید بارها با آن آقای مهندس برخورد داشته اید. شاید بارها راجع به امکانات ساختمان سازی صحبت می کرده است و شما که تصمیم به این کار نداشته اید توجه نکرده اید. پس:

نکته مهم: عواملی که باعث موفقیت شوند در اطراف شما فراوان است. کافی است هدفتان را مشخص کنید و در آن باره فکر کنید و تصمیم بگیرید. آن گاه قانون جذب به کار می افتد و عواملی که متناسب با آن هدف باشد، جذب ذهن می شود. ناگهان می بینید راههای مهمی که شما را به هدف می رساند در جلو پای شما قرار دارد.

هدف شما چیست؟ چه می خواهید؟ آن را روی کاغذ بیاورید و نتیجه را ببینید.


[ پنج شنبه 92/12/15 ] [ 2:40 صبح ] [ ملیکا.ا.سامانی ] [ نظر ]

چشم

[ پنج شنبه 92/12/15 ] [ 2:38 صبح ] [ ملیکا.ا.سامانی ] [ نظر ]

کمی.

[ پنج شنبه 92/12/15 ] [ 2:36 صبح ] [ ملیکا.ا.سامانی ] [ نظر ]
<   <<   46   47   48   49   50   >>   >