گاهی


[ جمعه 92/12/23 ] [ 8:44 عصر ] [ ملیکا.ا.سامانی ] [ نظر ]

روزگارم بد نیست، غم کم میخورم

روزگارم بد نیست، غم کم میخورم

کم که نه، هر روز کم کم میخورم

عشق از من دور، پایم لنگ بود

غیمتش بسیار، دستم تنگ بود

گر نرفتم، هر دو پایم خسته بود

شیشه گر افتاد، هر دو دستم بسته بود

چند روزیست، که حالم بد نیست

حال ما از این و آن، پرسیدنیست

گاه بر زمین، زل میزنم

گاه بر حافظ، تفعل میزنم

حافظ فرزانه دل، فالم را گرفت

یک غزل آمد، حالم را گرفت

"ما ز یاران چشم یاری داشتیم

خود غلط بود آنچه ما پنداشتیم"


چه‌سخت است،
تشیع‌عشق بر روی شانه‌های فراموشی
و دل‌سپردن به قبرستان‌جدایی،
وقتی میدانی پنج‌شنبه‌ای نیست،
تا رهگذری، بر بی‌کسی‌ات فاتحه‌ای بخواند ....


[ جمعه 92/12/23 ] [ 8:41 عصر ] [ ملیکا.ا.سامانی ] [ نظر ]

سلام مهربونم

سلام مهربونم ،میدونم بنده خوبی نیستم،میدونم تنهام نذاشتی

میدونم با وجود گناهایی که داشتم همیشه مراقبم بودی

خدا جونم باز هم تنهام نذار،کنارم باش

الان بیشتر از قبل ازت انتظار دارم،چون به غیر از خودم

باید مراقب یکی دیگه هم باشی که ازم دوره ولی دلم باهاشه

جونم به جونش بنده،بیشتر از خودم یا هر چیز و هر کس دیگه ای دوسش دارم

یکی که به خاطر من غرورشو شکست و کاریو انجام داد

که دوست نداشت،خدا جونم اگه اون طوریش بشه من نمیتونم زنده بمونم

حالا حکمت کاراتو میفهمم کسی که مال من بود و عاشقم

برام فرستادی،قول میدم لیاقتشو داشته باشم

عشقم دوست دارم

خدا جون عاشقتم


[ جمعه 92/12/23 ] [ 8:40 عصر ] [ ملیکا.ا.سامانی ] [ نظر ]

باز باران نه نگویید

باز باران نه نگویید با ترانه می سرایم این ترانه جور دیگر

باز باران بی ترانه دانه دانه بر بام خانه

یادم آید روز باران پا به پای بغض سنگین تلخ و غمگین دل شکسته اشک ریزان عاشقی سرخورده بودم

می دریدم قلب خود را

دور می گشتی تو از من

با دو چشم خیس و گریان

می شنیدم از دل خود این نوای کودکانه

پر بهانه زود برگردی به خانه

یادت آید هستی من آن دل تو جار می زد

این ترانه باز باران باز می گردم به خانه


[ جمعه 92/12/23 ] [ 8:39 عصر ] [ ملیکا.ا.سامانی ] [ نظر ]

................


[ جمعه 92/12/23 ] [ 8:39 عصر ] [ ملیکا.ا.سامانی ] [ نظر ]
<   <<   11   12   13   14   15   >>   >